جدول جو
جدول جو

معنی غل دادن - جستجوی لغت در جدول جو

غل دادن
(دَ خَ تَ)
غلطانیدن چیزی مدور در سطحی، یعنی برروی خود به حرکت آوردن. غلطانیدن چیزی گرد یا استوانه ای با زخم و ضربتی. غلت دادن: غل دادن یک گلوله
لغت نامه دهخدا
غل دادن
غلتانیدن چیزی مدور در سطحی
تصویری از غل دادن
تصویر غل دادن
فرهنگ لغت هوشیار
غل دادن
((~. دَ))
غلتاندن
تصویری از غل دادن
تصویر غل دادن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غسل دادن
تصویر غسل دادن
شستشو دادن، شستن، غسلی که در آن بدن میت طبق دستور شرع و با شیوۀ خاصی ابتدا سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ بدن شسته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هل دادن
تصویر هل دادن
فشار دادن چیزی برای حرکت به جلو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل دادن
تصویر دل دادن
کنایه از عاشق شدن، فریفته شدن، دل بسته به چیزی شدن، علاقه پیدا کردن، توجه کردن، دقت کردن، جرئت دادن، دلیر ساختن، برای مثال روی خندان طبیبان دل دهد بیمار را / باغبان بگشا ز ابرو چین که بیمار دلم (دانش - لغتنامه - دل دادن)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلت دادن
تصویر غلت دادن
کسی یا چیزی را در روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر گرداندن، غلتانیدن
فرهنگ فارسی عمید
عاشق شدن دلداده گشتن، علاقه یافتن، توجه کردن دقت نمودن، دلیر ساختن جرات دادن، یا دل دادن وقلوه گرفتن با اشتیاق گرم گفتگو شدن، راز و نیاز کردن (عاشق و معشوق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلت دادن
تصویر غلت دادن
غلتانیدن، یا غلت آواز. بگردانیدن آواز ترجیع صوت تحریر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غسل دادن
تصویر غسل دادن
شستن طبق حکم شرع، وادار به غسل کردن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
غلتانیدن، یا غلت آواز. بگردانیدن آواز ترجیع صوت تحریر. باشتباه انداختن در غلط افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
چاش دادن، سلاک پرداختن، بهره دادن دادن گندم و جو و ارزن و مانند آن، کرایه خانه و کلبه و کاروانسرا و جز آن را دادن، غله باز دادن
فرهنگ لغت هوشیار
رهاکردن آزادکردن آزاد گذاشتن، آزاد کردن کسی از زندان. یا ولا دادن صدا. آواز خواندن، داد و بیداد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هل دادن
تصویر هل دادن
با فشاری دفعی چیزی یا کسی را افکندن، تنه زدن، بسویی راندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل دادن
تصویر دل دادن
((~. دَ))
عاشق شدن، توجه بسیار کردن، دلیر ساختن، دلداری دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ول دادن
تصویر ول دادن
((وِ دَ))
رها کردن، آزاد کردن، آزاد کردن کسی از زندان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هل دادن
تصویر هل دادن
Jostle, Nudge, Push, Shove, Thrust
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گل دادن
تصویر گل دادن
Bloom, Flower
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از هل دادن
تصویر هل دادن
bousculer, donner un coup de coude, pousser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از گل دادن
تصویر گل دادن
fleurir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از هل دادن
تصویر هل دادن
штовхати , підштовхувати , штовхати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گل دادن
تصویر گل دادن
fiorire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گل دادن
تصویر گل دادن
florecer
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از هل دادن
تصویر هل دادن
schubsen, anstoßen, schieben, stoßen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از هل دادن
تصویر هل دادن
duwen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از گل دادن
تصویر گل دادن
квітнути , цвісти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گل دادن
تصویر گل دادن
florescer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از هل دادن
تصویر هل دادن
толкать , подталкивать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گل دادن
تصویر گل دادن
цвести
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از هل دادن
تصویر هل دادن
popychać, szturchać, pchać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گل دادن
تصویر گل دادن
kwitnąć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گل دادن
تصویر گل دادن
blühen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از هل دادن
تصویر هل دادن
empujar, empujar suavemente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از هل دادن
تصویر هل دادن
empurrar, empurrar suavemente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از هل دادن
تصویر هل دادن
spingere, spingere delicatamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی